نبرد عقل و عشق
عقل معاش می گوید که شب هنگام خفتن است، اما عشق می گوید که بیدارباش، در راه خدا بیدار باش تا روح تو چون شعاعی از نور به شمس وجود حق اتصال یابد.
عقل معاش می گوید که شب هنگام خفتن است، اما عقل معاد می گوید که همه چشمها در ظلمات محشر، در آن هنگامه فزع اکبر، از هول قیامت گریانند، مگر چشمی که در راه خدا بیدار مانده و از خوف او گریسته باشد.
عقل معاش می گوید که شب هنگام خفتن است، اما عشق می گوید چگونه میتوان خفت وقتی که جهان ظلمتکده کفرآبادی است که در آن احکام حق مورد غفلت است؟
عشق می گوید چگونه میتوان خفت که هنوز خون گرم امام عاشورا، از زمین کرب و بلا می جوشد و تو را فرا میخواند؟ چگونه میتوان خفت و جهان را در کف جهال و قداره بندها رها کرد؟ نه شب هنگام خفتن نیست...
"سید شهیدان اهل قلم، سید مرتصی آوینی"