بیت الاحزان

آجرک الله یا صاحب الزمان ...

به گمانم سخت ترین لحظات خادمای شلمچه ساخت این در سوخته بوده ...

۱۳۹۲/۰۱/۲۴
نمیشه باورم

نمیشه باورم، که وقت رفتنه

تموم این سفر، بارش، رو شونه ی منه

کجا میخوای بری

چرا؟، منو نمیبری

حسین

این دم آخری، چقدر، شبیه مادری!

باید جوابتو، با نفسم بدم

بدون من نرو ، تو رو، به کی قسم بدم

قرارمون چی شد، که بی قرار هم باشیم، حسین ...

 ** به یاد شبهای شلمچه (دانلود صوت - حاج محمود کریمی) **

۱۳۹۲/۰۱/۱۹
مگر میراث پدرتان است!

 

امام روح الله (ره) : مسئولین بر سر چه میراثی دعوا میکنند...!

دانلود فیلم

۱۳۹۱/۱۱/۱۹
صحرای بلا به وسعت تاریخ است

صحرای بلا به وسعت تاریخ است و كار به یك یا لیتنی كنت معكم ختم نمی شود.

اگر مرد میدان صداقتی، نیك در خویش بنگر كه تو را نیز با مرگ انسی این گونه هست یا خیر!

 اگر هست كه هیچ، تو نیز از قبله داران دایره طوافی

                                                     و اگر نه ...

دیگر به جای آنكه با زبان «زیارت عاشورا» بخوانی، در خیل اصحاب آخرالزمانی حسین با دل به زیارت عاشورا برو .

     «ضحاك بن عبدالله مشرقی » را كه می شناسی !

عصر عاشورا از جبهه حق گریخت بعد از آنكه صبح تا شام را در ركاب امام شمشیر زده بود.

خوف، فرزند شك است و شك، زاییده شرك و این هرسه، خوف و شك و شرك، راهزنان طریق حقند...

كه اگر با مرگ انس نگیری، خوف، راهِ تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی كرد.

شب هر چه در خویش عمیق تر می شود، اختران را نیز جلوه ای بیشتر می بخشد و این، سرالاسرار شب زنده داران است. اگر ناشئه لیل نباشد، رنج عظیم روز را چگونه تاب آوریم ؟

                                                               "سید شهیدان اهل قلم"

۱۳۹۱/۱۱/۰۶
هفته‌ جنگ امسال حال و هوای دیگری دارد

              

بسم الله الرحمن الرحیم

خداوندا، همه چیز تویی و غیر از تو همه هیچ. خداوندا، تو عزیزی و غیر از تو همه ذلیل. خداوندا، تو غنی‌ای و غیر از تو همه فقیر. هفته‌ جنگ امسال حال و هوای دیگری دارد. پس از سال‌ها دفاع مقدس، یاری دین خدا صورت دیگری به خود گرفته است. آمادگی جنگی ضرورت بیشتری یافته است و دشمنان خدا و خلق خدا آنی غافل نیستند و در کمین نشسته‌اند تا آن‌چه را خدایی است نابود کنند. خانواده‌های شهدا، تا همیشه‌‌ تاریخ، این مشعل‌داران راه اولیاء، افتخار روشنایی طرق الی الله را به عهده گرفته‌اند. مجروحین و معلولین، خود چراغ هدایتی شده‌اند که در گوشه گوشه این مرز و بوم به دین‌باوران راه رسیدن به سعادت آخرت را نشان می‌دهند؛ راه رسیدن به خدای کعبه را. اسرا در چنگال دژخیمان، خود سرود آزادی اند، و احرار جهان، آنان را زمزمه می‌کنند. مفقودین عزیز محور دریای بیکران خداوندی اند و فقرای ذاتی دنیای دون در حسرت مقام والایشان در حیرتند. از شهدا که نمی‌شود چیزی گفت. شهدا شمع محفل دوستانند. شهدا در قهقهه‌ مستانه‌شان و در شادی وصولشان «عند ربهم یرزقون» ‌اند، و از نفوس مطمئنه‌ای هستند که مورد خطاب «فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی» پروردگارند. اینجا صحبت عشق است و عشق، و قلم در ترسیمش بر خود می‌شکافد. والسلام.

روح الله الموسوی الخمینی/ ۱ مهر ۱۳۶۷

۱۳۹۱/۰۶/۳۰
توبه نصوح

       

« یا أیُّهَا الذِّینَ آمَنُوا تُوبُوا إلی اللهِ تَوبَةً نَصُوحاً عَسی رَبُّکُمْ أنْ یُکَفِّرَ عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ یُدخِلَکُم جَنَّاتٍ تَجری مِن تَحتِها الأنهارُ...»  تحریم – آیه ۸
ای کسانی که ایمان آورده اید! توبه کنید، توبه ای خالص، امید است [با این کار] پروردگارتان گناهانتان را ببخشد و شما را در باغهایی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است، وارد کند...»

* جواد عنایتی  در تاریخ ۲۱ دی ماه سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ در شلمچه به فیض عظیم شهادت نائل شد.

منبع: http://33talayehdar.ir

۱۳۹۱/۰۶/۲۴
زائر امام رضا

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

زائری خسته از هیاهو ها ......... چه پناهی بهتر از امام رضا

کاروان به شهر عشق رسید و من هنوز اندر خم یک کوچه ام...

۱۳۹۱/۰۶/۱۷
حسرت

حسرت رفتن در این دل مانده ...

http://karevan-qom.ir

دلداری: دوست دارید خادم امام رضا علیه السلام شوید اینجا را کلیک کنید

۱۳۹۱/۰۶/۱۴
پیچ تاریخی

روزگار تازه‌اى آغاز شده است، وضع جديدى در دنياى اسلام به وجود آمده است، و اين وضع بر روى زندگى همه‌ى ملتهاى جهان بتدريج اثر خواهد گذاشت؛ «باش تا صبح دولتت بدمد»؛ ان‌شاءاللّه.

دانلود نمایید

۱۳۹۱/۰۶/۰۶
خادم الشهدا

خادم الشهدا به مقامی میرسد که منا اهل البیت میشود.

شهید حاج عبدالله ضابط

۱۳۹۱/۰۶/۰۵
...هر چه هست تویی

از ما عجیب نیست دعایی نمیرسد
از تحبس الدعا که صدایی نمیرسد
پر باز میکنم به پرم میخورم زمین
بال و پر شکسته به جایی نمیرسد

خدایا! ما بندگان ضعیف هستیم، ما بندگانی هستیم كه هیچ نداریم، ما هیچیم و هرچه هست تویی. ما اگر چنانچه خلاف می‌كنیم نادانیم، تو بر ما ببخش. تو ما را به این ماه مبارك رمضان وارد كن به طوری كه با رضای تو وارد بشویم در او. خدایا! تو ما را لیاقت بده كه در این مهمانی كه از ما كردی به‌طور شایسته وارد بشویم. خدایا! این ایران كه از همه اطراف به او هجوم شده است، برای اسلام، این ایران را تو تقویت كن.

برای دریافت کلیپ صوتی، اینجا را کلیک نمایید.

۱۳۹۱/۰۴/۳۰
سخنان حاج حسین یکتا در جمع وبلاگ نویسان

باور کنیم که جنگ فرهنگی آغاز شده است. اگر در این جبهه هستیم باید پشت خاکریز باشیم . قانون خدا ثابت است. اگر با وضو پشت کامپیوتر بنشینی و برای رضای خدا کار کنی، حرف هایت بر دیگران تاثیر خواهد گذاشت. نگویید جمعمان کم است و پوشش رسانه ای نداریم. فرماندهی تکلیف را روشن کرده است، بچه بسیجی ها باید به میدان بیایند.
رفقای وبلاگی بی زیر قبه امام حسین(ع) کارتان بار نمی نشیند بی توسل در حرم علی بن موسی الرضا(ع) و ارائه طریق از آقا با نگاه الهامی که به قلوب نورانی و قشنگتان بشود کارتان به بار نمی نشیند بی نوشتن عریضه به محضر حضرت ولیعصر که آقا می خواهم در وبلاگم اینگونه بگویم و به عرض آقا رساندن در مسجد مقدس جمکران و در این عصر شلوغی ها و اینترنت و هالیوود و دهکده جهانی کارت به بار نمی نشیند.

"برای دریافت فایل کامل صوتی سخنان حاج حسین یکتا در جمع وبلاگنویسان اینجا را کلیک نمایید."

متن کامل سخنرانی در ادامه مطلب...

ادامه مــطلب
۱۳۹۱/۰۴/۲۰
"حاج بخشی"  آسمانی شد

حاج بخشی معروف‌تر از آن است که نیاز به معرفی داشته باشد، او را با یک گرینوف مي‌شناسند که می‌گویند از خود امام جایزه گرفته، قطار فشنگ به دوش و کمر، یک تویوتای از جنگ برگشته و البته بدون پلاک که هنوز جای سوراخ گلوله‌ها روی در و پیکرش دیده می‌شود و یک بلندگو و شعار معروف : ماشاء‌الله حزب‌الله! حاج‌بخشي معروف‌تر از آن است كه نياز به معرفي داشته باشد؛ محاسني بلند و سفيد و قدي كه هرگز در برابر هيچ طوفاني خم نشد، مهربان، بذله‌گو و جيبي كه معمولاً در آن نقل و شيريني بود و خدا مي‌داند چند بسيجي پيش از شهادت، از دست او شيريني و شكلات خورده‌اند...

روايت شهيد سيد مرتضي آويني از حاج بخشي را از اینجا دانلود کنید و در ادامه بخوانید...

ادامه مــطلب
۱۳۹۰/۱۰/۱۳
راز و نیازی با امام عصر(عج)

مولای من! آرزو داشتم مرا عبدالمهدی می نامیدند. دوست داشتم از همان اول اذان عشق تو را در گوشم زمزمه کرده بودند. کاش کامم را با نام تو بر می داشتند و حرز تو را همراهم می کردند! ای کاش مهد کودکم مهد آشنایی با تو بود.  کاش در کلاس اول دبستان آموزگارم الفبای عشق تو را برایم  هجی می کرد و نام زیبای تو را سرمشق دفترچه تکلیفم قرار می داد.

 در دروه راهنمایی هیچکس مرا به خیمه سبز تو راهنمایی نکرد. در سالهای دبیرستان کسی مرا با تو که مدیر عالم امکان هستی پیوند نزد. در کلاس تاریخ، کسی مرا با تاریخ غیبت، غربت و تنهایی تو آشنا نساخت. در درس دینی به ما نگفتند که « باب الله » و « دیان دین » حق تویی.

چرا موضوع انشای ما به جای «علم بهتر است یا ثروت» از تو و از ظهور تو روشهای جلب رضایت تو نبود؟ مگر نه بی تو نه علم بهتر است و نه ثروت؟ در زنگ شیمی وقتی سخن از چرخش الکترون ها به دور هسته اتم به میان می امد، اشارتی کافی بود تا من بفهمم تمام عالم هستی به گرد وجود شریف تو می چرخند.

ای کاش در کنار انواع و اقسام فرمول های پیچیده ریاضی و فیزیک، فرمول ساده ارتباط با تو را نیز به من یاد می دادند. وقتی برای کنکور درس می خواندم، کسی مرا برای ثبت نام در دانشگاه معرفت و محبت تو تشویق نکرد. از فضای نیمه بسته مدرسه، وارد فضای باز دانشگاه شدم؛ در دانشگاه وضع از این هم اسف بار تر بود. بازار غرور و نخوت پرمشتری بود. علم آن چیزی بود که از آن کتاب مرجع اروپایی یا فلان مجله آمریکایی ترجمه می شد. از علوم اهل بیت (ع)، دانشِ یقین بخشِ آسمانی، کمتر سخن به میان می آمد.

 مولای من! در دانشگاه هم هیچکس برایم از تو سخن نگفت. هیچ استادی برایم اوصاف تو را بیان نکرد. کارکرد دروس تاریخ اسلام و معارف اسلامی جبران کسری معدل دانشجویی بود. پس از فراغت از تحصیل نیز اداره زندگی و دغدغه معاش مجالی برای فکر کردن راجع به تو برایم باقی نگذاشت. اینک اما در عمق ضمیر خود تو را یافته ام. چندی است با دیده دل تو را یافته ام. گویی دوباره متولد شده ام. تعارف بردار نیست؛ زندگی بدون تو که امام عصر (عج) و پدر زمانه ای، «مردگی» است و اگر کسی همچون من پس از عمری غفلت به تو رسید، حق دارد احساس  تولد دوباره کند.

حق دارد به شکرانه این نعمت پیشانی ادب بر خاک بساید و با خود زمزمه کند:
الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله

برگرفته از کتاب آشتی با امام زمان (عج)

۱۳۹۰/۰۴/۲۶
درست همان پانزده نفر
توجيه انجام شده بود. وظايف گروهان‌ها هم مشخص شده بود.
سؤال‌ها هم پرسيده شده بود. حالا فرمانده گردان سؤال مي‌پرسيد، فرمانده گروهان و معاون‌ها جواب مي‌دادند. سؤال آخر « اگه يه جا وقت كم آورديد، به يه چيز حساب نشده‌ای خورديد، ميدون مينی، سيم خارداري، چيزي، اون وقت چي مي‌كنيد. »
سكوت،سكوت،سكوت، آخر یك نفر بلند شد و گفت:« حاجی جان، فكر اون جاش رو هم از قبل كرده ايم. كار پيش ميره، نگران نباش.» پرسيد: « چه جوری؟ »
گفت: « حاجی بي‌خيال شو. بذار اگه لازم شد، عمل كنيم. چه كار داری شما، اگر لازم هم نشد كه نشده ديگه. »
اصرار، اصرار، اصرار، بالاخره تسليم شد. « ديشب بچه‌های ما ليست گرفتند توی گروهان ما پونزده نفر حاضرند توی ميدون مين يا روی سيم خاردار بخوابن تا بقيه رد شن. اگه لازم شه ميخوابن. »
شمردم، پانزده تا بود، درست همان پانزده نفر.

منبع : سايت montazerghaem.parsiblog.com

۱۳۸۹/۰۸/۰۸
صفحه اول > صفحه دوم > صفحه سوم > صفحه چهارم > صفحه پنجم