درست همان پانزده نفر
توجيه انجام شده بود. وظايف گروهانها هم مشخص شده بود.
سؤالها هم پرسيده شده بود. حالا فرمانده گردان سؤال ميپرسيد، فرمانده گروهان و معاونها جواب ميدادند. سؤال آخر « اگه يه جا وقت كم آورديد، به يه چيز حساب نشدهای خورديد، ميدون مينی، سيم خارداري، چيزي، اون وقت چي ميكنيد. »
سكوت،سكوت،سكوت، آخر یك نفر بلند شد و گفت:« حاجی جان، فكر اون جاش رو هم از قبل كرده ايم. كار پيش ميره، نگران نباش.» پرسيد: « چه جوری؟ »
گفت: « حاجی بيخيال شو. بذار اگه لازم شد، عمل كنيم. چه كار داری شما، اگر لازم هم نشد كه نشده ديگه. »
اصرار، اصرار، اصرار، بالاخره تسليم شد. « ديشب بچههای ما ليست گرفتند توی گروهان ما پونزده نفر حاضرند توی ميدون مين يا روی سيم خاردار بخوابن تا بقيه رد شن. اگه لازم شه ميخوابن. »
شمردم، پانزده تا بود، درست همان پانزده نفر.
سؤالها هم پرسيده شده بود. حالا فرمانده گردان سؤال ميپرسيد، فرمانده گروهان و معاونها جواب ميدادند. سؤال آخر « اگه يه جا وقت كم آورديد، به يه چيز حساب نشدهای خورديد، ميدون مينی، سيم خارداري، چيزي، اون وقت چي ميكنيد. »
سكوت،سكوت،سكوت، آخر یك نفر بلند شد و گفت:« حاجی جان، فكر اون جاش رو هم از قبل كرده ايم. كار پيش ميره، نگران نباش.» پرسيد: « چه جوری؟ »
گفت: « حاجی بيخيال شو. بذار اگه لازم شد، عمل كنيم. چه كار داری شما، اگر لازم هم نشد كه نشده ديگه. »
اصرار، اصرار، اصرار، بالاخره تسليم شد. « ديشب بچههای ما ليست گرفتند توی گروهان ما پونزده نفر حاضرند توی ميدون مين يا روی سيم خاردار بخوابن تا بقيه رد شن. اگه لازم شه ميخوابن. »
شمردم، پانزده تا بود، درست همان پانزده نفر.
منبع : سايت montazerghaem.parsiblog.com