راز ماندن
 
کوه پرسید ز رود: زیر این سقف کبود راز ماندن در چیست؟

گفت: در رفتن من!

کوه پرسید: و من؟

                    گفت: در ماندن تو.

بلبلی گفت: و من؟

                  خنده ای کرد و گفت: در غزلخوانی تو!

آه از آن آبادی که در آن کوه رَوَد؛ رود مرداب شود؛ و در آن بلبل سرگشته سرش را به گريبان ببرد و نخواند ديگر!

       من و تو؛ بلبل و كوه و روديم!

راز ماندن جز در خواندن من؛ ماندن تو؛ رفتن ياران سفر كرده مان نيست؛

بدان!!!

"زنده ياد ابوالفضل سپهر"

۱۳۸۹/۰۴/۱۰
صفحه اول > صفحه دوم > صفحه سوم > صفحه چهارم > صفحه پنجم